جدول جو
جدول جو

معنی مرده پرست - جستجوی لغت در جدول جو

مرده پرست
کسی که مرده را بپرستد، کنایه از کسی که به گذشتگان و افتخارات آنان توجه افراطی و بیجا نشان می دهد
تصویری از مرده پرست
تصویر مرده پرست
فرهنگ فارسی عمید
مرده پرست
(خَ فُ)
که مرده را پرستد و به او اظهار علاقه کند و حرمت گذارد. که به دیگران تا زنده اند وقعی و ارجی ننهد اما پس از مرگشان سوگواری کند و در شرح فضیلت و مقامشان افراط کند:
گهی خوشدل شوی از من که میرم
چرا مرده پرست و خصم جانیم.
مولوی
لغت نامه دهخدا
مرده پرست
آنکه مرده را پرستد، آنکه بمرده علاقه مفرط دارد: گهی خوشدل شوی از من که میرم چرا مرده پرست و خصم جانیم ک (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باده پرست
تصویر باده پرست
باده نوش، شراب خوار، کسی که نوشیدن باده را بسیار دوست دارد، می پرست، برای مثال به پیری به مستی میازید دست / نه نیکو بود پیر باده پرست (فردوسی - ۲۱۷۵)
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
بسیار میخواره. (ناظم الاطباء). کنایه از دائم الخمر. (آنندراج). بسیار میخوار را گویند. می پرست. بندۀ می:
بپیری بمستی میازید دست
نه نیکو بود پیر باده پرست.
فردوسی.
شه بامّید ماست باده پرست
من قلم دارم و تو تیغ بدست.
نظامی.
عاشقی را که چنین بادۀ شبگیر دهند
کافر عشق بود گرنشود باده پرست.
حافظ.
کمر کوه کمست از کمر مور اینجا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست.
حافظ، ویرانی. خرابی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یامْ بَ تَ / تِ)
راه پرستنده:
آب گل خاک ره پرستانش
گل کمربند زیردستانش.
نظامی.
پس مسافر آن بود ای ره پرست
که مسیر و روش در مستقبل است.
مولوی.
رجوع به راه پرست شود
لغت نامه دهخدا
(خَ نِ)
پرستندۀ ماه. کسی که ماه یعنی قمر را پرستد و بندگی آن کند، کنایه از عاشق. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
که با راه انسی و آشنایی دارد. که پیوسته ملازم راه است. که با راه رفتن پیوند همیشگی دارد:
حالی انگشتری گشاد ز دست
داد تا برد پیک راه پرست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مَ دُ پَ رَ)
عمل مردم پرست، عبادت مردم، تملق. (یادداشت مرحوم دهخدا). تملق گوئی
لغت نامه دهخدا
(خوا / خاخوا / خا)
دانای به مداوای جراحت و مرهم نهادن بر آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ دَ / دِ پَ رَ)
پرستیدن مزده (خدای یگانه). پرستش مزده. مزداپرستی. مذهب مزده پرستی عبارت بود از اعتقاد به خدای خوبی و بدی یا هرمز واهریمن و محترم داشتن مغها و نیاز دادن به آنها و تقدیس آتش مخصوصاً رودها و دفن نکردن میت تا آن که وحوش و طیور آن را بدرد. (ایران باستان ج 3 ص 2688)
لغت نامه دهخدا
(دِ زُ دَ / دِ)
درگه پرستنده. پرستندۀ درگه. خادم و بنده و ملازم درگاه:
همی گردد در این شاهانه بستان
بکام خویش با درگه پرستان.
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(گُ سَسْ تَ / تِ)
غلامباره. امردباز. مایل بصحبت امردان و ساده رویان
لغت نامه دهخدا
(خوَدْ / خُدْ)
پیرو آئین مزده. که مزده را پرستد. مزداپرست. زردشتی. ج، مزده پرستان: این کار اکنون موافق اخلاق تنفرآور است ولی برای شرقیان مزده پرست اهمیتی نداشت. (از ایران باستان ج 3 ص 2065). رجوع به مزده و مزدا شود. از نوشته های پلوتارک معلوم است که او عقیدۀ یکی از فرق مزده پرستان را توصیف کرده است. (ایران باستان ج 2 ص 1523)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ پَ رَ)
پرستیدن مردگان. عمل مرده پرست. رجوع به مرده پرست شود
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ)
آنکه ماه (قمر) را پرستش کند، عاشق. شیفته. دلداده. گرفتار معشوق:
مه پرستان که ستاره همه شب می شمرند
آخر این کوشش اومید به جائی برسد.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از باده پرست
تصویر باده پرست
شرابخوار
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه را پرستد مخلوق پرست، پرستش مردم عبادت مخلوق: بت پرستیدن به از مردم پرست پند گیر و کاربندو گوش دار، (ابوسلیک گرگانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماه پرست
تصویر ماه پرست
کسی که ماه (قمر) را پرستش کند، آنکه ماه (قمر) را دوست دارد، عاشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرده پرستی
تصویر مرده پرستی
پرستیدن مرده، علاقه مفرط بمرده داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مد پرست
تصویر مد پرست
روالپرست نو خواه کسی که بشدت پیرو و مقلد مد و باب روز باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مه پرست
تصویر مه پرست
آنکه ماه (قمر) را پرستش کند، عاشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده پرست
تصویر ساده پرست
((~. پَ رَ))
غلامباره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باده پرست
تصویر باده پرست
((~. پَ رَ))
شرابخوار
فرهنگ فارسی معین
باده پیما، باده گسار، باده نوش، خراباتی، دائم الخمر، شراب خوار، می پرست، می خوار، می گسار، می خواره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مادّی گرا
دیکشنری اردو به فارسی